بیخیال دیگه ناز کردنم حدی داره
ما که رفتیم بعد ما میدونی کی دوست داره
مگه ما چی کم گذاشتیم از مرام و معرفت
که تو اینجور با ما بد تا میکنی بی معرفت
راستشو بخوای دیگه خسته شدم رک بگم
بخدا عشقی که ذلت بیاره کشکه عزیز
گفته بودم نفسی برام میرم تا آخرش
نفسی که حرمتم رو بگیره من می برمش
دیگه اون دنیای پر رنگ و چلچراغت نمیخوام
واسه رو کم کنیتم که شده سراغت نمیام
خودت ندونستی چی کردی باما بد کردی عزیز
یادت میاد گفتم بهت اگه نمیشی مرحمم
تروخدا زخمم نشو که تیکه پارست بدنم
تو عین ناباوریا تو هم شدی یه زخم نو
هیچ نمیخوام مثله تو شم از جلوی چشام برو
یه روز بهم گفت: می خوام باهات دوست بشم.اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه . منم خیلی تنهام....
یه روز دیگه بهم گفت: می خوام تا ابد باهات بمونم. اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....
یه روز دیگه بهم گفت: می خوام برم یه جای دور.جایی که هیچ مزاحمی نباشه.
وقتی همه چیز حل شد تو هم بیا اونجا. اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....
یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم. اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم.فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....
یه روز دیگه تو نامه برام نوشت: من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم.
اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم .فکر خوبیه . منم خیلی تنهام....
حالا دیگه اون تنها نیست و از این بابت خوشحالم
و چیزی که بیشتر از اون خوشحالم میکنه اینه که
هنوز نمیدونه که من خیلی خیلی تنهام...
دنبال واژه ای میگشتم که بتونه جایگزین خوبی برای اعتماد باشه"
بعدش یادم اومد که نیازی به پیدا کردن واژه ای هم معنی این کلمه نیست"
چون خود اعتماد نایاب شده و دیگه هیچ جا نمیشه پیداش کرد
"مثل صداقت و رو راستی"
واقعا سخته که یه نفر بعد از کلی عشق و ادعای عاشقی
با گفتن یک کلمه بتونه همه چیز رو فراموش کنه
بعدشم برگرده به آدم هر چی بد و بیراه و فحشه بار کنه
"بگزریم بی خیال"فقط خواستم بگم هیچ وقت زود قضاوت نکنید"
شاید روزی برسه که شرمنده حرفایی بشید که حالا گفتید"
راستی دنبال اعتماد و اطمینان و صداقت و راستی و عشق و این جور چرندیات نباشید
که فقط مال قصه هاست و غصه هاش مال شماست.
خوب حالا آزادید هر جور بد و بیراه که دوست دارید توی قسمت نظرات بگی
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر خنده معنایی ندارد ...
فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...
فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...
تنها ... تنها و آرام ...
صبور و بردبار... خودم رو دست ابرای سیاه میدم...
تا بر من ببارند...
شاید کمی از درد فقدان تو رو از عمق دل و جون من
بشورن و ببرن...
اما ... اما میدونی که
فقط بیشتر دلم تنگ میشه ...
تقدیم به عشقم به خاطر تو سکوت را در شب،
شب را در تاریکی دوست دارم
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
کاش به جای لبها اندیشه ام با تو سخن می گفت
هستی ام نیست شد?هست شد نیستی ام
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
کاش ای تنها امید زندگی می توانستم فراموشت کنم یا شبی در آ تش سوزان عشق در نهیب سینه خاموشت کنم
کاش آن شب در گلستان خیال ای گل وحشی نمی چیدم تو را
من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم میروم از رفتن من شاد باش از فراغ دیده ام آزاد باش
گر چه تو تنها تر از من میروی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را
تمامه دنیامی........................
اشکم از غم نیست............
بیا دوباره معجزه کن بیا........
امروز باز هم یک انتظار
دیگه از عشق خسته شدم
صدای تو که از پشت تاریکی منو صدا می کنه