سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که بى محابا به مردمان آن گوید که نخواهند ، در باره‏اش آن گویند که ندانند . [نهج البلاغه]

کافی نت ایلیا

 
 
بوی کهنگی...(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:42 عصر )
مدتیست بوی کهنگی گرفته ام...
مانند همه ی آن نامه هایی که برایت نوشتم و نا خوانده ماند...
مانند همه ی آن شعر هایی که برایت سرودم و نا نوشته ماند...
دیگر حتی قلمم نیز تن شکسته ام را باور ندارد و به یاری ام نمی آید...
واژه ها از من فرار می کنند و درد ها و رنج های این زندگی تلخ
 با سرعت بیشتری به طرفم هجوم می آورند...
من فقط از تو می خواهم که بیایی و کبوتر غمی را که در چشمانم لانه کرده پر دهی...
می خواهم بیایی و نگذاری که تقویم زندگی ام
 بی حضور تو و بدون عطر وجود تو خط بخورند...
می خواهم بیایی
 و با گرمای وجودت فضای سرد این سکوت را ویران کنی...
می خواهم بیایی
 تا من بار دیگر بهانه ای برای بیرون آمدن از حصار تنهایی هایم داشته باشم...
 
 

» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
دیگه نمی خوامت بی مرام(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:42 عصر )

بیخیال دیگه ناز کردنم حدی داره
ما که رفتیم بعد ما میدونی کی دوست داره

مگه ما چی کم گذاشتیم از مرام و معرفت
که تو اینجور با ما بد تا میکنی بی معرفت
راستشو بخوای دیگه خسته شدم رک بگم

بخدا عشقی که ذلت بیاره کشکه عزیز

گفته بودم نفسی برام میرم تا آخرش
نفسی که حرمتم رو بگیره من می برمش
دیگه اون دنیای پر رنگ و چلچراغت نمیخوام
واسه رو کم کنیتم که شده سراغت نمیام


خودت ندونستی چی کردی باما بد کردی عزیز

یادت میاد گفتم بهت اگه نمیشی مرحمم
تروخدا زخمم نشو که تیکه پارست بدنم
تو عین ناباوریا تو هم شدی یه زخم نو
هیچ نمیخوام مثله تو شم از جلوی چشام برو


» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
تنهایی(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:42 عصر )

یه روز بهم گفت: می خوام باهات دوست بشم.اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....

 بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه . منم خیلی تنهام....

یه روز دیگه بهم گفت: می خوام تا ابد باهات بمونم. اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....

بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....

 یه روز دیگه بهم گفت: می خوام برم یه جای دور.جایی که هیچ مزاحمی نباشه.

 وقتی همه چیز حل شد تو هم بیا اونجا. اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....

 بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم. فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....

 یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم. اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....

براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم.فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....

یه روز دیگه تو نامه برام نوشت: من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم.

اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....

 براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم .فکر خوبیه . منم خیلی تنهام....

 حالا دیگه اون تنها نیست و از این بابت خوشحالم

 و چیزی که بیشتر از اون خوشحالم میکنه اینه که

 هنوز نمیدونه که من خیلی خیلی تنهام...

 


» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
می بارد و می بارد !(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:42 عصر )
آرام آرام نفس می کشم، می بارد و می بارد !
 
 تمامی ندارد به هر سوی آسمان که می چرخم ابر است و ابر و دلتنگی.

نه ترانه دارم! نه حرف! نه حتی خنده...

می خواهم باشم ،اما نیستم.اصلا گیجم،گیج ِ گیج.

تو نیستی و باز این جاده های لعنتی خواب را از چشمان من می گیرند!

خوابم نمی برد

منتظرم؛منتظر تو!

بیا دلم برای صدایت تنگ شده.

امشب تو نیستی اما تنم عطر تو را دارد!

با عطر خود که عطر توست مست می شوم،
 
تو را حس می کنم، با تو حرف می زنم،اما...اما باز نیستی...

تا صبح خواب به این چشمان لعنتی نمی آید

تا تو را ببیند

فرشته!

چه روزگار بدی ست.دلم تو را می خواهد و نمی توانم به تو برسم.

انتظار صدایت را می کشم و نمی توانم بشنوم

می خواهم در عطر تو نفس بکشم و نمی توانم.
 
 
 
 

» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
اعتماد؟(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:42 عصر )

دنبال واژه ای میگشتم که بتونه جایگزین خوبی برای اعتماد باشه"

بعدش یادم اومد که نیازی به پیدا کردن واژه ای هم معنی این کلمه نیست"

چون خود اعتماد نایاب شده و دیگه هیچ جا نمیشه پیداش کرد

"مثل صداقت و رو راستی"

واقعا سخته که یه نفر بعد از کلی عشق و ادعای عاشقی

 با گفتن یک کلمه بتونه همه چیز رو فراموش کنه

 بعدشم برگرده به آدم هر چی بد و بیراه و فحشه بار کنه

"بگزریم بی خیال"فقط خواستم بگم هیچ وقت زود قضاوت نکنید"

شاید روزی برسه که شرمنده حرفایی بشید که حالا گفتید"

راستی دنبال اعتماد و اطمینان و صداقت و راستی و عشق و این جور چرندیات نباشید

 که فقط مال قصه هاست و غصه هاش مال شماست.

خوب حالا آزادید هر جور بد و بیراه که دوست دارید توی قسمت نظرات بگی

 


» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
وقتی دلت خسته شــد ،(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:42 عصر )
 

 وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر خنده معنایی ندارد ...
فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...
فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...



» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:38 عصر )
دلم برات تنگه ... وقتی که بارون میاد و من بدون چتر ...

 

 تنها ... تنها و آرام ...

 

 صبور و بردبار... خودم رو دست ابرای سیاه میدم...

 

تا بر من ببارند...

 

شاید کمی از درد فقدان تو رو از عمق دل و جون من

بشورن و ببرن...

 

 

اما ... اما میدونی که

 

              فقط بیشتر دلم تنگ میشه ...

 

 


» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:38 عصر )
                            

  تقدیم به عشقم به خاطر تو سکوت را در شب،

    شب را در تاریکی دوست دارم

Image hosting by TinyPic

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

Image hosting by TinyPic

کاش به جای لبها اندیشه ام با تو سخن می گفت

 

هستی ام نیست شد?هست شد نیستی ام

                         


» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:38 عصر )

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم

در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم

در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم

ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم

کاش ای تنها امید زندگی می توانستم فراموشت کنم یا شبی در آ تش سوزان عشق در نهیب سینه خاموشت کنم

کاش آن شب در گلستان خیال ای گل وحشی نمی چیدم تو را

من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است

میروم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم میروم از رفتن من شاد باش از فراغ دیده ام  آزاد باش

گر چه تو تنها تر از من میروی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را

 

 


» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
(پنج شنبه 86 فروردین 23 ساعت 12:38 عصر )

تمامه دنیامی........................

 

اشکم از غم نیست............

 

 

بیا دوباره معجزه کن بیا........

 

امروز باز هم یک انتظار

 

دیگه از عشق خسته شدم

 

 

 

صدای تو که از پشت تاریکی منو صدا می کنه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


» علی خادمی &مسعود جعفری مقدم
»» نظرات دیگران ( نظر)

<      1   2   3   4   5      >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 2  بازدید

بازدیدهای دیروز:8  بازدید

مجموع بازدیدها: 12293  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «